روزی روزگاری صبح از خواب پاشدم کارای خونه رو انجام دادم ی سر رفتم سالن...اومدم خونه مرغارو کشیدم بیرون انداختم تو تابه درشم گذاشتم ...دیدم عع پیاز نداریم گشتم گشتم ی تیکه پیاز پیدا کردم تا کارمو راه بندازع فلفل دلمه خورد کردم با زرچوبه و نمک گذاشتم بپزه بعد ک آبش خشک شد با روغن شعله کم سرخ کردم...برنج با ته دیگ برشته حاضر کردمو...زرشکارو سرخیدم...جناب از سرکار اومدووو زدیم بربدن...یخورده اضافه اومد...ک اونم میدم جناب شام بخوره😁
...